احمد شاملو
پَـر گرفتم . . .
حتی پـرواز را هم تجربه کردم . . .کاش زودتر می رفـــــــــــــتی . . .
تاریکی و روشنی هر دو با هم هجوم می آورند ...
عریان و بی پروا ...
حق انتخاب هم ندارم !
باران تنها نیست .
تنها هم نمی گذارد باشی ....
سقف چتر ، جان می دهد برای باهم بودن...
برای حرفهایی از جنس لطافت قطرات باران...
برای قدم زدن های بی ملاحظه ...
برای عکس ...
برای ثبت خاطراتی از جنس همیشه ...
باران تنها نیست تنها نمی گذارد باشی ...
به یک حس شیفتگی بسیار در قطرات باران دچارت می کند ...
همین است که هرکجا هم که باشی ...
چه از باران بگریزی چه اتصال پیدا کنی به راه رفتن در زیر باران ...
هرگز تنها نخواهی ماند .
کافی است...
یاد آن لحظه بیفتی ...
باران تنها نیست ، تنها هم نمی گذارد بمانی...
اشک ریختن ته دلم خوشحالم که هنوز عشقت رو تو دلم دارم ...
تو این فکر بودم که با هر بهونه
یه بار آسمونو بیارم تو خونهبه تو فکر کردن عجب حالی داره