اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

عزیز من...


عزیز من ...
عزیز تنهایی هایم ...
نیستی اما من خوب آموخته ام ... تنها می توان عاشق بود ...
تنها می توان عشق ورزید
تنها می توان دوست داشت...
حضور جسمانی ات را نمی خواهم... تصور بودنت است که مرا هر لحظه زنده می کند ...
قلب من اشتیاق پنهان رو به صعود دل من به تو مرا نگه می دارد...
حتی اگر نباشی... دلم به یاد حضورت زنده است..
پس هستی ... هستی فقط تا دلم عاشق باشد...
تا عشق بورزد...
تا دلم باشد... بماند..
بگذار بدون تو در کنارت باشد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد