-
تمام شد .
سهشنبه 24 دی 1392 23:21
هیچکـس ... اینچنین فجیـع بـه کـشتـن خـود بـر نخـواست کـه من بـه زندگــی نشستــه اَم . . . احمد شاملو
-
حتی... حتی... حتی ...
یکشنبه 22 دی 1392 17:24
پَـر گرفتم . . . حتی پـرواز را هم تجربه کردم . . . کاش زودتر می رفـــــــــــــتی . . .
-
!
پنجشنبه 12 دی 1392 21:19
بغض هایم را به آسمان ِ خدا سپرده ام... خدا بخیر کند باران امشب را...
-
بی چار ِگی... !
سهشنبه 10 دی 1392 18:01
تاریکی و روشنی هر دو با هم هجوم می آورند ... عریان و بی پروا ... حق انتخاب هم ندارم !
-
خیال باتو بودن...
سهشنبه 3 دی 1392 12:24
خیال همقدمی با تو در زمستان را خراب می کند این ردپای یکنــــفره !
-
کاش که بارون بباره...
شنبه 16 آذر 1392 19:56
باران تنها نیست . تنها هم نمی گذارد باشی .... سقف چتر ، جان می دهد برای باهم بودن... برای حرفهایی از جنس لطافت قطرات باران... برای قدم زدن های بی ملاحظه ... برای عکس ... برای ثبت خاطراتی از جنس همیشه ... باران تنها نیست تنها نمی گذارد باشی ... به یک حس شیفتگی بسیار در قطرات باران دچارت می کند ... همین است که هرکجا هم...
-
بارون...
چهارشنبه 13 آذر 1392 17:25
وقتی بارون میباره ... میرم زیر بارون بدون چتر... سرمو رو به آسمون میکنم تا قطره های بارون تو صورتم بخوره ... تا نکنه کسی اشکامو ببینه ... اونقدر زیر بارون میمونم تا سرتا پام خیس خیس میشن .... اونقدر زیر بارون میمونم تا به خودم بلرزم .... اون وقت همه عشقمو از عمق وجودم حس میکنم ... و در اوج اشک ریختن ته دلم خوشحالم که...
-
خیلـــــی قشنگه ... :)
یکشنبه 3 آذر 1392 17:42
چاووشی _ دوست داشتم تو این فکر بودم که با هر بهونه یه بار آسمونو بیارم تو خونه حواسم نبود که به تو فکر کردن خود آسمونه ِ خود آسمونه ِ تو دنیای سردم به تو فکر کردم که عطرت بیاد و بپیچه تو باغچه بیای و بخندی تا باز خنده هاتو مثل شمعدونی بذارم رو طاقچه به تو فکر کردم به تو آره آره به تو فکر کردم که بارون بباره به تو فکر...
-
توَلد خــودَم ...
شنبه 2 آذر 1392 21:14
زانوی غم بغل گرفته ای که چه ؟ بلند شو بایست رو به روی آینه و تکرار کن ; دوستم ندارد ؟ خوب نداشته باشد ! دلتنگی هایم را نمی فهمد ؟ خوب نفهمد ! بغض هایم را شانه نیست ؟ خودم که هستم ! همه را می بیند الا من ؟ من که خودم را می بینم ! خودم و آن ها که دوستم دارند . . . یکی از همان ها هم خدا ... حالا بخند . . . بلندتر !...
-
داشتن... :)
چهارشنبه 29 آبان 1392 21:06
از دست دادن هر آنکه دوستش میداشتم آزار دهنده بود ! گرچه اکنون متقاعد شده ام که هیچکس ، کسی را از دست نمی دهد :) زیرا هیچکس مالک کسی نیست . این تجربه واقعی آزادی است... داشتن مهم ترین چیزهای عالم بی آنکه صاحبشان باشی ...
-
برای خودتان ...
پنجشنبه 16 آبان 1392 21:34
یک چیزهایی را برای خودتان نگهدارید ؛ بگذاریدشان ته ته دلتان و شبی نصفه شبی بروید سراغشان و یادش کنید . عکس هایی باید باشد که فقط خودتان ببینید ... ته شیشهء عطری که فقط خودتان بویش را به یاد داشته باشید... یک حس هایی باید فقط مال خوتان باشد . خساست کنید از بازگوییش . به کسی ندهید... رفتنی اگر خواست برود بگذارید...
-
...
سهشنبه 14 آبان 1392 16:19
درون من دختری زندگی می کند، به غایت بینهایت لجباز... آستین به فراموشی تو که بالا می زنم، با همان سماجت کودکانه اش، مو به مو سمفونی صدای بودنت را در لحظه هایم اجرا می کند...
-
... آرزوهام
جمعه 26 مهر 1392 16:44
-
دلم تنگ است...
چهارشنبه 24 مهر 1392 22:27
دلم تنگ است ... دلم اندازه حجم قفس تنگ است... سکوت از کوچه لبریز است صدایمخیس و بارانیست... نمی دانم چرا در قلب من پاییـــز طولانیست ...
-
گم شد ام!
شنبه 20 مهر 1392 18:44
برای نبودن که . . . همیشه لازم نیست راه دوری رفته باشی میتوانی همین جا پشت تمـــــــــام ِ بغضهایت ، گم شده باشی...
-
و تو... از من که گذشت !
سهشنبه 16 مهر 1392 23:10
او که هیچ! تمام دنیا هم تو را زیر پا بگذارند، مبادا مثل آنها شوی! خوب بمان... نکند خیال خامی در سر بپرورند که با ارزش ترین دارایی ات را له کرده اند... هرگز اعتقاداتت را زیر پایشان جا مگذار... هرگز... +... :(
-
هیچ کس...
جمعه 12 مهر 1392 17:22
این شعرها دیگر برای هیچکس نیست نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست آنقدر تنهایم که حتی دردهایم دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست حتی نفسهای مرا از من گرفتند من مردهام در من هوای هیچکس نیست دنیای مرموزیست ما باید بدانیم که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست من میروم هرچند میدانم که دیگر پشت سرم حتی دعای هیچکس نیست .
-
خدایا...
سهشنبه 9 مهر 1392 01:10
هـر بار کـه دلم هـوای خـدا کرد … نه ! هــر بار کـه خـدا یــاد ِ دلــم کـرد … تـنـم لــرزید … نــه از خــدا … از خـودم ! که از شــیطــان هــم شـیطـان تــَر شــدم … نـگـاهم را مــی دزدم … مبادا چشــمم در چشــم خدا گــیر کند …
-
...
دوشنبه 8 مهر 1392 23:08
زخم نمیزنی به من که مبتلا ترم کنی...
-
خدایا...
یکشنبه 7 مهر 1392 14:35
خدایــــا ... کمکم کن قلب کوچک من تحمل این همه غصه را ندارد... ندارد ...
-
پایــیز
چهارشنبه 3 مهر 1392 00:32
گذشتی ﺗـﺎﺑـﺴﺘــﺎﻥ... بگذر... ﺣﺎﻟﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺏ ﻧبود، ﭘـــﺎﯾﯿﺰ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﺪ ...
-
من یا من ؟
شنبه 23 شهریور 1392 19:21
این روزها میشنوم آن انسانی نیستم که خود میبینم ! از هرکه میپرسم گناهم چیست نمیگوید ! دیگر نمیدانم من اینم یا آنم ؟ اینی که میشناسم یا آنی که هیچ درباره اش نمیدانم ! شنیدم مادرم میگفت خبیثم و من امروز آموختم که آدم خبیث هم اشک میریزد ... آدم خبیث هم دل دارد... آدم خبیث هم بغض گلویش را میفشارد... امروز فهمیدم آدم خبیث...
-
...
شنبه 23 شهریور 1392 01:21
آب پاکی که میگفتند همین است ! بی هوا که بریزی روی دستت دلت یخ میکند، یخ... درست مثل حالا !
-
...آرزو ها
جمعه 22 شهریور 1392 22:01
حــال بــدی دارم انگار چــراغ جـــادو در دسـت هایـــــت باشد و بدانـــــی آرزوهایــــت هرگـــــــز بـرآورده نــمی شوند با ایـــــن حـــــال هِــــــــی آرزو کنـی...
-
خسته ام...
یکشنبه 10 شهریور 1392 23:57
خداوندا ! خسته ام از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاکم... بارانی بفرست... چتر گناه را دور انداخته ام...
-
گناه
شنبه 9 شهریور 1392 18:06
غیبت به هنگامی که حضورت لازم است ... گناهی نابخشودنی محسوب می شود !!
-
دور دست ها...
چهارشنبه 6 شهریور 1392 23:08
به امتداد که مینگرم... افق را میبینم...ودر امتداد افق چیزی صدایم میکند که بیا... کجا...! نمیدانم ! یقینا به دور دست های انتها...
-
ما انسانها...
جمعه 1 شهریور 1392 22:27
هر چه انسان تر باشیم زخمها عمیق تر خواهند بود! هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت. بیشتر فراق خواهیم کشید و تنهائی هایمان بیشتر خواهد شد. شادی ها لحظه ای و گذرا هستند شاید خاطرات آنها تا ابد در یاد بماند اما رنجها داستانش فرق میکند ... تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آنها زندگی می کنیم انگار که...
-
خدایا...
دوشنبه 28 مرداد 1392 14:06
خدا امید هیچکس ُ نا امید نکن...
-
رهایی...
دوشنبه 21 مرداد 1392 00:48