تنهایی ِ من شاید، از نوع ِ نادرش باشد !
تنهایی ِ من پُر صداست...
پچ پچ ِ فکر دارد...
زوزه ی باد هم...
آوای دل تنگی هم که غوغا می کند...
گاهی یادش میرود مواظب خودش باشد . . .
خط میافتد روی شیشهء دلش، غصه انبار میشود توی دلش . . .
ابر میشود، باران میشود، سرگردان می شود، گم می شود حتی . . .تو هم آن آدم قبلی نیستی . . .
انگار احساست را توی یکی از همان خانه ها،کوچه ها ،مغازه ها . . .
کنار آدمی که دیروز آشنا بود جا گذاشتی،فکر میکنی گم شدی . . .آدم است دیگر . . .
گاهی دلتنگیهایش آنقدر زیاد میشود که نسبت به خودش هم بیگانه می شود...
ای تبلورِ تصوراتِ پوچِ من!
ای شیرینی ِ حقیقتی که تلخ و دروغین بود!
ای خاطره ی چون دود،
رویایی ِ من!
ای فراموشی ِ مطلق،
رهایی...!
ای که دستان تو انتهای زمین،
آغاز پرواز ِ آسمان بود!
ای که در دستانت ماند و مُرد همه ی شورها، عشق ها!
ای قله ی بلند فتح شده،
که تو را سخت فرو افتادم!
ای اولین!
ای آخرین!
...
چرا؟
چرا گم نمی شوی در فراموشیِ من؟!
آن روز
بــارن می آمد
مـــن
دستم را چـتــر ِ ســرت کــردم
وقــتـــی
دلتنگـــی هایـــم ، یـکـی یـکـی
از بین دستهایم و دلم در آب مـی ریـخـتـنـد
تـازه فـهمیـده بـودی
که چـقـدر دوسـتــت دارم
کــاش... هــرگــز
باران بــنـــد نمی آمـــد...
میان ماندن و نماندن
فاصله تنها یک حرف ساده بود
از قول من
به باران بی امان بگو :
دل اگر دل باشد ،
آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد...
"بی خبری" بی پایان ترین خبری است که از تو میرسد این روزها !