-
...
یکشنبه 22 اردیبهشت 1392 15:24
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس میشوند! میگویند حساسیت فصلی است....... آری من به فصل فصل این دنیای بی تو بودن حساسم...
-
باران چشمهایت...
شنبه 21 اردیبهشت 1392 23:41
چقدر منصفانه است من دیوانه چشمانی هشتم که بارانش برای دیگریست... و نه دل من و نه چشمان او... کوتاه نمی آییم...
-
صداقت...
شنبه 21 اردیبهشت 1392 23:40
اردیبهشت هم میگذرد... و من هنوز هم نمیدانم جهنم را چه کس ارزانی زمین کرد ارزانی زمین نه، ارزانی دردهای من... من پشت دیوار این جهنم می ایستم تا شاهد تمام تقلبها باشم این ماه مقدس می آید... و من میخواهم بدانم چند نفردیگر تو را با تقلب به دست می آورند! و برگه صداقت من هنوز بالاست...
-
سایه...
شنبه 21 اردیبهشت 1392 23:38
..خنده ام میگیرد دلتنگی هایم را گران خریده ام و تو چه ارزان اخمهایت را می فروشی چگونه همیشه کسی در پشت آن پل که نمیدانم کجاست و نمیدانم کیست دستهایش را به راحتی از هم میگشاید و تو را به آغوش میکشد و من با این همه تنهایی... میمانم تنها وبی تو به تمام دنیا میگویم تا نیایی این دل خوشی ها هم ارزانی خودت سایه اش را پشت سرت...
-
بیداری...
شنبه 21 اردیبهشت 1392 23:37
چه شوم است جغد بیداری سحرگاه تو هم که یادت میرود خوابهایم را تسخیر کنی کسی در زندان گوش، بیدارباش میدهد تا یاد آور شود کسی، آرامش را همیشه از آغوش من دزدیده است...
-
...
شنبه 21 اردیبهشت 1392 23:26
چگونه تو را فراموش کنم اگر تو را فراموش کنم باید... لحضه هایی را نیز که با تو بودهام... فراموش کنم عاشقی را فراموش کنم باران را... شهرها و جادهها را... باید... دنیا را... زندگی را... و خودم را نیز فراموش کنم... تو با همه چیز درآمیختهای ...
-
...
شنبه 21 اردیبهشت 1392 17:19
خیلی ها میگن زخمی که تو دلته به مرور خوب میشه، اما هیشکی نمیدونه اون زخم یه زخم معمولی نیست ، یادگاریه! و یادگاری هم نه خوب میشه نه فراموش...
-
باور...
شنبه 21 اردیبهشت 1392 17:18
من گــمان می کــردم، رفتنــت ممــکن نیســت رفتنــت ممــکن شــد، ... بــاورش ممــکن نیســت.
-
...
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 15:34
از یادت می روم ! روزی شبیه به همان روزهایی که تمام یادت شده بود " من "... روزهـا شبیه اند ! اما " تو " دیگر شبیه آن روزهـا نیستـی ...
-
...
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 15:25
قول داده اَم... گاهـــﮯ هَر اَز گاهـــﮯ فانـــوس یادَت را میاטּ ایـטּ کوچه ها بـﮯ چراغ و بـﮯ چلچلـﮧ، روشَـטּ کنَم خیالـت راحـَــت! مَـטּ هَماטּ منـــَــم؛ هَنوز هَم دَر این شَبهاے بـﮯ خواب و بـﮯ خاطـــِره میاטּ این کوچـﮧهاے تاریک پَرسـﮧ میزَنـَم اَما بـﮧ هیچ سِتارهے دیگـَرے سَلام نَخواهــَـم کَرد... خیالت راحت...
-
...
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 17:13
گاهی یه جور غمی تو دلته که هرچی می گردی دلیلشو پیدا نمیکنی ! این جور غم ها بیشتر از ناراحتی ، آدمو کلافه می کنه ! + دلم گرفته...:( قالبم ریخته بهم:( مجبور شدم عوضش کنم:( چقدر دوسش داشتم!
-
سخته...
چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 03:37
چقدر سخته منتظر کسی باشی که هیچ وقت به فکر امدن نیست!
-
...
سهشنبه 17 اردیبهشت 1392 23:19
این روزها بهت زده ام چطور میشود همه کسِ یک نفر باشی و از لحظهای تا لحظه ی دیگر، دیگر هیچ چیزی برایش نباشی ؟؟ چطور میشود یک نفر همه کس زندگیت باشد... حتی اگر خودش دیگر نباشد ؟
-
...
سهشنبه 17 اردیبهشت 1392 23:16
روزهای با هم بودنمان روزهای خیلی خاصی که فقط تو می دانی و من ... همه را فراموش کرده ای ... حتی مرا ... مرا که " آرام جانت " بودم ، " عمرت "بودم، " عشق همیشگی ات " بودم .... یادت نیست ... اردیبهشت ِ بی تو ... اردی جهنم است ... حالا باز هم نیا ...!
-
من...!
سهشنبه 17 اردیبهشت 1392 21:53
تو مقصری اگر من دیگر ” من سابق ” نیستم ! من به فراموش کردنت محکومم ! من همانم که درگیر عشقت بودم ! کاش ادم بودی تا محکوم نشوم به فراموشیت توچه بودی؟؟ یادت نمی آید ؟ ! من همانم ! تورا نمیدانم هنوزم... حتی اگر این روز ها هر دویمان بوی بی تفاوتی بدهیم
-
...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 23:37
آرام بــاش دلــم او بــــی تو آرام استــــ!
-
صدایت...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 23:27
دِلَمــ بَهـ ـانه اَتــــ را میگیرَد چِقَدر اِمروز حِس میکُنَمــ نَبودَنَتــــ رآ !!! صِدایَتــــ دَر گوشَمــم می پیچد
-
...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 16:01
یاد من باشد تنها هستم... ماه بالای سر تنهاییست...
-
دلم برایت تنگ میشود...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 02:33
وقتی دلم برایت تنگ می شود می توانم هجوم لشگر غم را ببینم که چطورشهر احساسم را به ویرانی می کشد و غنچه های شادیم را تاراج می کند وقتی دلم برایت تنگ می شود می توانم ابر های طوفانزای گریه را ببینم که آسمان آبی و خوشرنگ قلبم را می پوشاند وقتی دلم برایت تنگ می شود همه دنیا برایم قفس تنگی می شود که میله های آهنینش مرا و روح...
-
بن بست
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 02:28
جالبه ... بین من و اون هیچ وقت نه شماره ای رد و بدل شد و نه بوسه ای و... ولی همون یه نگاهی که رد و بدل شد دلمو زیر و رو کرد می فهمید؟ فقط یه نگاه !! و من چه ساده بودم که به آسونی به یه نگاه دل بستم ... حالا می فهمم که اشتباه کردم ... اشتباه کردم... اشتباه + دیشب یه فیلم قدیمی دیدم به اسم (بن بست) این جمله منو یاد اون...
-
غیر ممکنه...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 02:16
اسمشو از موبایلم پاک می کنم ... مسیجاش دیلیت می شه ... به خودم تلقین میکنم که فراموشش کردم. اما ... با جای خالیش تو قلبم چیکار کنم ؟ با این همه تشابه اسم ی چیکار کنم ؟ با اهنگایی که باهاش گوش میکردم چیکار کنم؟ وقتی غذایی که دوس داره رو می خورم و یادش میفتم چیکار کنم ؟ وقتی ازم سراغشو می گیرن چیکار کنم ؟؟ وقتی تیکه...
-
!!نمیدونم
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 02:08
همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه! گفتم:می دونم! گفتن:این یعنی دوستت ندارهاااا! گفتم: می دونم! گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشی ! … گفتم:می دونم! گفتند:پس چرا ولش نمی کنی..؟! گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم
-
بلا تکلیف!
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 02:04
من هر روز تلاش می کنم که در خاطرم بماند و تو هر روز تلاش می کنی که فراموش کنی چه بلا تکلیفند خاطراتمان !!!
-
...باور
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 02:03
نمیدانم بگویم بمان یا برو ؟ چرا که باور کرده ام به هیچ فعلی پایبند نیستی !!!
-
...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 02:01
عشق هایت را مثل کانال تلویزیون عوض می کنی و افتخار می کنی، که عشق برایت این چنین است! و من می خندم … به برنامه هایی که هیچکدام ، ارزش دیدن ندارند . . .
-
...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 01:59
گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی …. وقتی می مانی و تحمل می کنی ، از خودت یک احمق می سازی...! + ...
-
فراموشی...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 01:57
گاﻫﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﻻﺯﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺑﺒﺮﯾﻢ… ﯾﺎﺩِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﺒﻮﺩﻧﺸﺎﻥ… ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ !
-
خودَم و خودَم
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 01:56
در آغوش خودم هستم من خودم را در آغوش گرفته ام ! نه چندان با لطافت و نه چندان با محبت اما وفادارِ وفادار...
-
من صبورم اما...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 00:15
من صبورم اما... به خدا دست خودم نیست اگر می رنجم اگر شادی زیبای تو رابه غم غربت چشمان خودم میبندم تو نمی دانی چقدر با همه ی عاشقی ام محزونم و به یاد همه ی خاطرهات مثل یک شبنم افتاده به خاک مغمونم من صبورم اما... بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند...
-
...
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 00:01
دلم تنگـ می شـود گاهـی ! برای ِ ... یک « دوستت دارم » ِ سـاده ! + نه هوا ابریست، نه بارانی می بارد پس بهانه ی دلم برای این همه سنگینی چیست؟