اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

دلتنگی


من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من …

غصه هایت برای من …

همه بغضها و اشکهایت برای من ...

بخند برایم بخند...

آنقدر بلند...

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده ..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد