اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

کجا داری میری...

هوای دلت باز ابری شده
چرا غصه داری بگو چی شده
از اول دلت قسمت من نبود
بگو آخرش قسمت کی شده
چه بغضی نشسته تو لحن صدات
چقدر گریه کردی بمیرم برات
باید راهم از تو جدا شه ولی
منو حبس کردی تو عمق چشات

چقدر گوشه گیری ، کجا داری میری
واسه کی قراره ، از امشب بمیری
همش بی قراری ، همش بغض داری
میخوای مثل ابر ، بهاری بباری

دیگه خستم از خواهش بی اثر
بیا هرچی داری از اینجا ببر
آخه من به هر در زدم وا نشد
همینه که موندم همش پشت در
حالا که نگاه تو غمگین شده
فضای اتاقم چه سنگین شده
بشین قبل رفتن واسه من بگو

چرا آخر قصمون این شده


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد