اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

امروز...

امروز را به باد سپردم
امشب کنار پنجره بیدار مانده ام
دانم که بامداد
امروز دیگری را با خود می آورد
تا من دوباره آن را
بسپارمش به باد...

فریدون مشیری

نظرات 4 + ارسال نظر
م..... سه‌شنبه 7 خرداد 1392 ساعت 13:04 http://pechpechhayeman.blogsky.com

من عاشق فریدون مشیریم مخصوصا شعر بی تو مهتاب شبی

:)
منم شعراشو خیلی دوست دارم

ماهی دوشنبه 6 خرداد 1392 ساعت 18:04 http://mahigir.blogsky.com

روزهایی که داری می گذرونی و من گذروندم ...
می دونم چه سخت روزهای دلتنگی

... :(

masoud دوشنبه 6 خرداد 1392 ساعت 16:38 http://greenoranoos.blogsky.com/

سلام
چقدر متن های قشنگی انتخاب میکنین
روز های رفته را نیازی به شمارش انگشتان نیست
انگشتانت را مشت کن و زیر چانه ات بگذار
و روزهای نیامده را چشم براه باش
من در روزهای نیامده ام

سلام
خواهش میکنم ، لطف دارین :)
ممنونم

Z a H r a دوشنبه 6 خرداد 1392 ساعت 14:21 http://mythoughts93.blogfa.com/

مرسی از حضور همیشگی ات عزیزم ... :*

:*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد