درون من دختری زندگی می کند، به غایت بینهایت لجباز... آستین به فراموشی تو که بالا می زنم، با همان سماجت کودکانه اش، مو به مو سمفونی صدای بودنت را در لحظه هایم اجرا می کند...
همیشه نمی توان زد به بی خیالی و گفت :
تنها آمَده اَم ؛ تنها می روم ....
یک وقت هایی ،شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ....
کَم می آوری ..........
دل وامانده اَم یک نَفَر را می خواهد......
عزیزم وبلاگت خیلی قشنگه...راستی وب ندارم از تو وب مهدیس تو رو دیدم
ممنونم :)
بله منم شعر قشنگ شمارو خوندم عزیزم، خیلی قشنگه، تبریک میگم
دوست عزیر از حضورت در وبم تشکر می کنم با آرزوی موفقیت امیدوارم دوباره بهم سر بزنی.خوشحال میشم.
ممنونم عزیزم. منمو برات آرزوی موفقیت میکنم.حتما :)
همیشه نمی توان زد به بی خیالی و گفت :
تنها آمَده اَم ؛ تنها می روم ....
یک وقت هایی ،شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ....
کَم می آوری ..........
دل وامانده اَم یک نَفَر را می خواهد......
میگن بعضی وقتا آدم بخاطر عشق نیست که نمیخواد کسی و فراموش کنه بخاطر وجدانه فکر کنم این دخترک لجباز همون وجدانته