اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

تقویم...

امسال بهار بی تو یعنی

" پاییز "

تقویم به گور پدرش می خندد ...!

روزی میرسد...

روزی مــے رســد بــی تــفــاوتـــے هــایــت


را بــا جــای خــالـــے ام


حــس کــنـــے و شــایــد در دلــت بــا بـــغــض بــگـویـــے :


کــاش ایــنــجــا بــود ...


آن وقــت اســت کـه مــی فــهــمـــے


چـقـدر زود دیــر مـــے شــود ...


و مــن حــتـــے بــه خوابـَت هــم نــمـــے آیـــم ... !

ســــــــــــــکوت...


بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی

 

 دلت بگیره ولی دلگیری نکنی...

 

 شاکی بشی ولی شکایت نکنی...

 

 گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن...

 

 خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری...

 

 خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری....

 

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی...!!!!!


 

تقصیر!

گردنم درد می کند از بس همه چیز را گردن من انداختی ...

  دوست نداشتنت را

 خیانتت را

 بی توجهی هایت را

بهانه گیری هایت را       

و در آخر رفتنت را ...

تو...

زنــدگی نوشتـن ندارد
وقتی
تمـام روزهـــای خـــدا
" من " دارد

" تـو " ندارد


زندگی ام

آهای تـو ...

مـــــَـــن نمیگم دُنــــــ ــیا را به پایَـمـ بـِریــز

فَقَط هَر آنچــه را دارَم خَرابــــــــ ـــــــ نَکُن

لطفـــآ ... !

نقاشی ام

تصویر می کنم نبودنت را 

خورشید بغض می کند 

می رود از آسمان نقاشی ام 

ابرها صفحه نقاشی ام را به تسخیر در می آورند 

اشک می ریزد 

خیس می شود نقاشی ام 

پاک می شوی 

به همین سادگی ... :(


+به همین سادگی...

"تو"

"تو"

 آزارت به مورچه هم نمی رسید

 پس چطور به قتل رساندی؟

 این همه خاطره را ؟!!!!

رفتن...

شاید اون کسی که داره میره من باشم 

 ولی این تو هستی که منو تتها گذاشتی...


رفتی...


دلم نگرفته از اینکه رفته ای …
دلگیرم از همه دوست داشتن هایی که گفتی ولی نداشتی … !!!