اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

دل ِ تنگ...

دلم برای کسی تنگ است که اینجا می آید



ودست نوشته هایم را می خواند .



کسی که تنها ردپایش یک " غریبه " است و بس.



دلم برای او تنگ است...

خاموشیَم...

وقتی میگویی دوستتدارم اول روی این جمله  فکر کن٬

 

شاید نوری را  روشن کنی که خاموش کردن آن

 

به خاموش کردن او ختم شود...    

بیدارم...



یک نفر در همین نزدیکی ها
چیزی
به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است...
خیالت راحت باشد
آرام چشمهایت را ببند

یک نفر برای همه نگرانی هایت بیدار است...

فریاد...


نـا نوشتـه هـایـم بسیـارند ...
مثل بـی قـراری هـایـم...
من سکوتـم را فریـاد مـی کشـم
آخر این آشوب درونم مـرا مـی کشـد ...

....


یک یادگاری
یک لحظه باور
یک نگاه
یک لحظه با تو بودن
تنها کلماتی است که در این روز ها در ذهنم نقش می بندد
و این تنها عهدی است میان باور من و دستان تو.

عکسَت...


عکـس تـو را بہ سقف آسمان سنجاق مـی کنم !
حال که این روزهـا
از فـرط دلتنگـی،
چشمـانم مدام رو به آسمان است ...
بگـذار تـو در قـاب چشـمانم باشی.

تو...


آدم باید یک " تو " داشته باشه ؛
که هر وقت از همه چی خسته و نا امید بود ،
بهش بگه :
مهم اینه که تو هستی !

بی خیال دنیا ... !

میروم.


از یادت می روم !
روزی شبیه به همان روزهایی که تمام یادت شده بود " من "...
روزهـا شبیه اند !
اما " تو " دیگر شبیه آن روزهـا نیستـی ...
نذر کرده ام که از یادت پیاده بروم !
تنهـا اگـر تـو این بار بیـادم نیـایی ...

عاشقانه های من...

میتــرســم ...
کسـی بــوی تنـت را بگیــرد !!!
نغمــه دلـت را بشنــود ...
و تو خــو بگیــری به مـــآنـدنـش !!!
چـه احســاس خـط خطــی و مبـهـم یسـت ...
ایــن عــاشقــانـه هــای حســود مــن !!!

دوری...

امــــان از دوری . . .

ایـــن روزهــــا . . .

بــا هــر صـــدایی بــر مــی گـــردم . . .

و هـــر بــار بــــاید . . .

بــــه روی دلـــم نـــیاورم . . .

کــــه تــــو نــــــبودی . . .