اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

غریبه...


شاید یک روزی ......

                  یک جایی......

 

 بی تفاوت از کنار هم بگذریم و بگوییم

این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود.

آپلود عکس


تقصیر!

گردنم درد می کند از بس همه چیز را گردن من انداختی ...

  دوست نداشتنت را

 خیانتت را

 بی توجهی هایت را

بهانه گیری هایت را       

و در آخر رفتنت را ...

دلم...



دلـــم " پُـر " اســـت
پُر ِ پُر ِ پُر ......
آنقـــدر که گـــاهی " اضـــافه اش " از چشـــمانم میریـــــزد...

آپلود عکس

دل ساده ی من...

این منم ...


همیشه می گفتم؛ بی تو دنیایی را به آتش خواهم کشید


حالا توان خاکستر کردن خاطراتت را ندارم ، دیگر حتی توانایی


شکستن این غرور را هم ندارم!


یعنی دیگر نمیخواهم غرورم را بخاطر تو بشکنم این منم، همان منی که


از تو بتی ساخته بود برای پرستش ، امروز خدای خود را هم نمیپرستم

!

همان منی که از خودش هم بیزار است...


گفته بودم بعد از تو، خنده بر لبهایم نخواهد آمد


اما


من هرروز میخندم


نه خنده ای از ته دل و نه خنده ای از سر شوق


من این روز ها بعد از گریه؛ میخندم


می خندم به حماقتم، به رویای با تو بودن...!


آپلود عکس


کجا داری میری...

هوای دلت باز ابری شده
چرا غصه داری بگو چی شده
از اول دلت قسمت من نبود
بگو آخرش قسمت کی شده
چه بغضی نشسته تو لحن صدات
چقدر گریه کردی بمیرم برات
باید راهم از تو جدا شه ولی
منو حبس کردی تو عمق چشات

چقدر گوشه گیری ، کجا داری میری
واسه کی قراره ، از امشب بمیری
همش بی قراری ، همش بغض داری
میخوای مثل ابر ، بهاری بباری

دیگه خستم از خواهش بی اثر
بیا هرچی داری از اینجا ببر
آخه من به هر در زدم وا نشد
همینه که موندم همش پشت در
حالا که نگاه تو غمگین شده
فضای اتاقم چه سنگین شده
بشین قبل رفتن واسه من بگو

چرا آخر قصمون این شده


اسم...

برای هر کسی یه اسم تو زندگیش هست که تا ابد در هر جایی بشنوتش ،
ناخودآگاه بر میگرده به همون سمت ..!

نمیخواهم...

دلم نه عشق می خواهد
نه دروغ های رنگارنگ
نه ادعاهای بزرگ،
نه بزرگ های پر ادعا...
دلم یک فنجان قهوه داغ می خواهد تا در آتش خاطراتش آرام بسوزم....

تو...

زنــدگی نوشتـن ندارد
وقتی
تمـام روزهـــای خـــدا
" من " دارد

" تـو " ندارد


قیامت...

او راحــت از مــن گـذشـ ــت ...

اگـر خــــُـــدا هـم راحـــ ـت از او بــگــذرد ،

قــیـــامــــــ ــت را " مــــــَـــــن " بـــِــپــا مـی کـنـم . . .

زندگی ام

آهای تـو ...

مـــــَـــن نمیگم دُنــــــ ــیا را به پایَـمـ بـِریــز

فَقَط هَر آنچــه را دارَم خَرابــــــــ ـــــــ نَکُن

لطفـــآ ... !