اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

اشتباهــــی... !

...از عشـــــق که حرف می زنی یاد حبـــــابی می افتم که به تلنگری بند است

دلگیری...


اشک هایم را به نخ می کشم

و تسبیحی می سازم هزار دانه

تا با آن ذکر دلگیری ام از دنیا را برایت بگویم…


می آیی...

اینجا صـدای پـا زیـاد مـی شنـوم ،
امـا...
هیچکـدام تـو نیستـی !
دلم
خوش کرده خودش را بہ این فکر ;
کہ شـاید پـا بـرهنه بیـایی ...!

تکرار...


حرفهای ناگفته و رازهایی که هرگز کسی نشنیده
سکوتی وهم انگیز
آری،بازهم نامه ای بی نشانی
نامه ای که هرگز نخواهی خواند...
چشمانم خیس و پیشانیم تب دار
سر به روی اسمت میگذارم و در رویاها غرق میشوم
لحظه ها را با یاد تو سپری میکنم
وکاغذها را با نام تو زیبا...
به همین تکرارها دل بسته ام...

پرواز...


گفتی دوستت دارم
و من به خیابان رفتم.
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود!

تو...


از سرم که بیفتی ،

دست و پای غرورت خواهد شکست !

آن روز درد شکستن را خواهی فهمید ... روزی که از چشمت افتادم را به یاد آر ...

دست من خالیست...

دست من خالیست از بودن تو...

اما دلم تا دلت بخواهد از تو پراست...

آپلود عکس

تو...


حتے از هَمین راه دور...
شاید تو سُکـوت میـان کلامم بـاشـے...


دیـده نمی شوی!


امـــا مـن، تـو را اِحسـاس مـے کنمـ ...


شایــد تــو...


هَیاهـوی قلبـم بـاشـے ..


شنیـده نمـے شوی...


امـا مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ...

تقویم...

امسال بهار بی تو یعنی

" پاییز "

تقویم به گور پدرش می خندد ...!

روزی میرسد...

روزی مــے رســد بــی تــفــاوتـــے هــایــت


را بــا جــای خــالـــے ام


حــس کــنـــے و شــایــد در دلــت بــا بـــغــض بــگـویـــے :


کــاش ایــنــجــا بــود ...


آن وقــت اســت کـه مــی فــهــمـــے


چـقـدر زود دیــر مـــے شــود ...


و مــن حــتـــے بــه خوابـَت هــم نــمـــے آیـــم ... !

ســــــــــــــکوت...


بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی

 

 دلت بگیره ولی دلگیری نکنی...

 

 شاکی بشی ولی شکایت نکنی...

 

 گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن...

 

 خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری...

 

 خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری....

 

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی...!!!!!